Saturday, April 14, 2007

حوا - نويسش دوم

.حوا گفت: آتشی درونم شعله می كشد
آدم گفت:‌ چگونه توان آتش در خاك نهادن؟
حوا گفت: ‌اين نه آتشِ در خاك است. اين كيميايی است كه خاك را آتش كند.
آدم گفت: ‌نامش؟
حوا گفت:‌عشق
آدم همه گوش شد.
حوا گفت:‌ خواهی نصيبی از آن تو را دهم؟
آدم گفت: ‌نخواهم. من خود همه ام.
حوا گفت: تو بی من نيمه ای، و بی عشق هيچی.
آن گاه خدا آوازی سر داد و خواند: هركه عاشق تر، نزديك تر. هركه عاشق تر، نزديك تر.
حوا رقصيد.
آدم همه چشم شد.
پس آن گاه خرامان نزد آدم نشست
و سر بر شانه اش نهاد.
شعله در آدم زبانه كشيد
.آدم، آدم شد
و اين روز ششم بود

14 Comments:

At 9:37 am, Anonymous Anonymous said...

بالاخره بعد از اين همه انتظار،ء به نويسش دوم رسيديم.ء داشتم فكر مي كردم اين يكي است كه دو نخواهد شد، ولي چه خوب دو شد.ء آدم و حوا هم چه روزهايي را در كتاب آفرينش پشت سر گذاشتند!ء من ديگر هيچ بحثي از نوع بحث نويسش اول ندارم،ء فقط بايد بگم مثل هميشه واقعا عالي بود.ء نه.ء يك چيز ديگر هم بايد بگم.ء نه منطقا و از روي شواهد تاريخي (!) ولي به واسطه احساس عميقي كه در نوشته هاي شماست كم كم دارم جهت گيري اين داستان را هم باور ميكنم.ء

 
At 11:25 pm, Blogger ايزدمهر said...

This comment has been removed by the author.

 
At 11:27 pm, Blogger ايزدمهر said...

سلام آقای دری
ممنون كه سر زديد. اما با اين عبارتتون "نه منطقا و از روی شواهد تاريخی" مخالفم. چون به نظرم داستان آدم و حوا، داستانی پر از تمثيل است كه روزگاری روايت و سپس ماندگار شده است.اگر آن روز من راويش می بودم، داستان من، ‌امروز، به نظر شما هم منطقی می آمد، ‌هم دارای شواهد تاريخی
!
حالا اين روايتی نوست. اگر بيشتر دوستش داريد،‌ حتما باورش كنيد.چه كسی می داند، شايد اين روايت درست تر باشد
;)

 
At 4:42 am, Anonymous Anonymous said...

ممنون.ء شايد همينطور باشد.ء البته من آنقدر با نوشته هاي شما مخالفت كرده ام كه شما حق داريد با حرف هاي من مخالفت كنيد،ء ولي وقتي صحبت از شواهد تاريخي كردم اشاره من به داستان آدم و حوا نبود،ء بيشتر آن بخش از بحثي كه در نويسش 1 داشتيم مورد نظرم بود كه به بحث نقش زنان در يونان باستان تا تاريخ معاصر كشيده شد.ء

 
At 7:27 am, Blogger ايزدمهر said...

البته من، نه در جواب مخالفت های هميشگی شما
;)
كه واقعا با اون مضمون مخالف بودم. البته حالا كه می گيد مربوط به بحث های قبلی بوده،‌بايد بگم:‌شايد شواهد تاريخی به كمكتون بيان،‌اما در مورد منطقش، نه، نه. باور كنيد اشتباه می كنيد، باور كنيد

 
At 9:37 am, Anonymous Anonymous said...

از لطف شما،ء تاكيدتان بر مخالفت هاي هميشگي من(!) و پذيرش اين امر كه شواهد تاريخي احتمالا حرف مرا تاييد مي كند سپاسگزارم.ء منصفانه است من هم بگويم كه در مورد عبارت "منطقي بودن بحث" حق با شماست.ء من هيچوقت در اين بحث استدلالي جز مبتني بر شواهد تاريخي نداشتم و ندارم،ء پس عبارت "نه منطقا و از روي شواهد تاريخي"ء عبارت درستي نبود،ء و همان "نه از روي شواهد تاريخي"ء كفايت مي كرد.ء

 
At 7:54 am, Blogger ايزدمهر said...

در ابتدا تا بازار تعارفات داغ است: من هم از پذيرش اين امر كه منطق در اين مبحث جايی ندارد، سپاسگزارم.ء
شواهد تاريخی را هم از اين به بعد
"درست می كنييييييييييم"
(لطفا، با گويش مظفر خان بخوانيد)
;)

 
At 8:00 am, Anonymous Anonymous said...

تعارفات؟ من تعارف نكردم خيلي جدي گفتم.ء

من گفتم منطق در اين مبحث جايي ندارد؟

بله.ء از شواهد معاصر برمي آيد كه شواهد تاريخي بي شك درست خواهد شد!!ء
پيروز باشيد.ء

 
At 12:33 am, Blogger ايزدمهر said...

شما نوشتيد: "منصفانه است من هم بگويم كه در مورد عبارت "منطقي بودن بحث" حق با شماست.ء من هيچوقت در اين بحث استدلالي جز مبتني بر شواهد تاريخي نداشتم و ندارم،ء پس عبارت "نه منطقا و از روي شواهد تاريخي"ء عبارت درستي نبود،ء و همان "نه از روي شواهد تاريخي"ء كفايت مي كرد."ء
به نظرم من صريح ترين برداشت را از جملات بسيار روشن و گويای شما كرده ام.ء

به هرحال بسيار مايلم راوی زنانه ی موضوعات مورد علاقه ام باشم. شايد هم در جستجوی پاسخی ‌برای اين سوال تامل برانگيز نيچه ام كه "فراسوی نيك و بد"ش را با پرسشی اين گونه آغاز می كند: "حقیقت اگر زنانه باشد چه خواهد شد؟"ء

 
At 10:57 am, Anonymous Anonymous said...

باز هم ممنون.ء جمله "استدلالي جز شواهد تاريخي"،ء به اين خاطر بيان شده كه "شواهد تاريخي"ء خود نوعي منطق و استدلال است.ء اين كه عرض كردم اضافه كردن منطق در اين جمله به جا نبوده است،ء نه به خاطر بي منطق بودن بحث بلكه به خاطر احتمال اين برداشت بود كه در اين بحث علاوه بر شواهد تاريخي،ء منطق ديگري هم ارائه شده باشد،ء كه چنين نبوده است.ء

جمله نيچه هم بسيار جالب است، گرچه بايد ديد چه منظوري از و چه پاسخي براي اين سئوال خود دارد.ء ولي سعي شما در روايت متفاوت داستان ها جالب است. واقعا اگر مي شد راويان تاريخ را جابجا كرد،ء براي باورهاي ما چه اتفاقي مي افتاد؟

 
At 4:03 am, Blogger ايزدمهر said...

خواهش می كنم
;)
من هم نگفتم بحث بی منطق است. اما وقتی شما از منطق و شواهد تاريخی، جدای از هم نام می بريد، من می گويم كه شواهد تاريخی درست ولی منطقی به ما نمی گويد كه داستان نمی توانسته از اين قرار بوده باشد. كمااين كه خود شما هم در يكي از كامنت هايتان اين موضوع را پذيرفته ايد و من به خاطر "آن" از شما تشكر كردم.ء
نيچه هم هر منظوری از پرسش خود داشته، من به دنبال جواب خودم برای آن می گردم، و به نظرم درست هم اين است كه بايد مستقل ازپاسخی كه پرسش كننده برای سوال خود دارد و يا حتی جوابی كه احتمالا انتظار آن را دارد، پاسخ خودمان را بدهيم.ء
و
.
.
.
اگر راويان تاريخ جابجا می شدند، شايد شما وبلاگ داشتيد و من برای شما كامنت های مخالفانه ی توجيه گرايانه می گذاشتم!!!!ء
;)

 
At 5:07 am, Anonymous Anonymous said...

بله.ء فرمايش شما صحيح و با اين نگرش كه شواهد تاريخي را از استدلال و منطق جدا كنيم حق با شماست.ء
از تشكر شما متشكرم، ولي من هنوز هم نظر قبلي ام را در مورد اين داستان،ء حتي بدون تشكر شما،ء تاييد مي كنم.ء
در مورد پاسخ سوال نيچه هم حق باشماست.ء
و اما در مورد اگر راويان تاريخ جابجا مي شدند...؟!ء بدون اين جابجايي هم مختاريد مخالفانه بنويسيد، ولي توجيه گرايانه؟ يك بار مي گذاشتيد همه چيز به خير و خوشي تمام شود!!!ء

 
At 12:14 am, Blogger ايزدمهر said...

باتوجه به اين كه علاقمندم برای پست های بعدی ام هم كامنت بگذاريد، همين جا از نظرات و تشكرهايتان ;) سپاس گزاری كرده، موافقت خود را با نظرات نهايی شما :) اعلام می كنم.ء

با احترام
ايزدمهر

86/2/8

 
At 10:50 am, Anonymous Anonymous said...

من به هر حال براي مطالبتان در صورتي كه نظري داشته باشم مي نويسم.ء
بنده هم احتراما سپاسگزاري مي كنم.ء

 

Post a Comment

<< Home