،تو
تو به من هرگز نگو که اکنون کنار منی، گرچه که دوری
نه، نگو
،همه ی کلمات من در حنجره ام ماسیده اند
در حسرت این که تو روبرویم بنشینی و
با دو چشم خیس و مهربانت به من نگاه کنی
.و پوست من تب دار است در عطش لمس سرانگشتان تو
تو به من هرگز نگو که اکنون کنار منی، گرچه که دوری
نه، نگو
،همه ی کلمات من در حنجره ام ماسیده اند
در حسرت این که تو روبرویم بنشینی و
با دو چشم خیس و مهربانت به من نگاه کنی
.و پوست من تب دار است در عطش لمس سرانگشتان تو
0 Comments:
Post a Comment
<< Home