Tuesday, March 13, 2007

عاقبت روزی

،عاقبت روزی ترك خواهم كرد
هر آن چه كه هست
،و يا حتی هر آن چه كه نيست
.و به سوی تو خواهم آمد
،تو باز حسودانه مرا در آغوش می گيری
،و در هم همه اين همه هيچ
،دورترين آواز جهان را در گوشم زمزمه می كنی
.آن قدر تا كه به رقص آيم
،عاقبت، مرا برمی چينی از هم بستری شبانه ام با روياهای ازلی
.و رها می سازی ميان معاشقه نور و ادراك
،عاقبت، خواهيم كاشت دانه هايی را كه هميشه پنهان كرده بودم
.و منتظر می نشينيم تا بر همه هستی مان سايه بگستراند
،و تو
،عاقبت شبی
،در بيابانی شايد
،در حضور همه ستارگان
.با اوراد آسمانی، مرا تعميد خواهی داد
:پس آن گاه تو را خواهم گفت
،بگذار برای هميشه بمانم
.در اين مطهر ابدی