حوا - نويسش دوم
.حوا گفت: آتشی درونم شعله می كشد
آدم گفت: چگونه توان آتش در خاك نهادن؟
حوا گفت: اين نه آتشِ در خاك است. اين كيميايی است كه خاك را آتش كند.
آدم گفت: نامش؟
حوا گفت:عشق
آدم همه گوش شد.
حوا گفت: خواهی نصيبی از آن تو را دهم؟
آدم گفت: نخواهم. من خود همه ام.
حوا گفت: تو بی من نيمه ای، و بی عشق هيچی.
آن گاه خدا آوازی سر داد و خواند: هركه عاشق تر، نزديك تر. هركه عاشق تر، نزديك تر.
حوا رقصيد.
آدم همه چشم شد.
پس آن گاه خرامان نزد آدم نشست
و سر بر شانه اش نهاد.
شعله در آدم زبانه كشيد
آدم گفت: چگونه توان آتش در خاك نهادن؟
حوا گفت: اين نه آتشِ در خاك است. اين كيميايی است كه خاك را آتش كند.
آدم گفت: نامش؟
حوا گفت:عشق
آدم همه گوش شد.
حوا گفت: خواهی نصيبی از آن تو را دهم؟
آدم گفت: نخواهم. من خود همه ام.
حوا گفت: تو بی من نيمه ای، و بی عشق هيچی.
آن گاه خدا آوازی سر داد و خواند: هركه عاشق تر، نزديك تر. هركه عاشق تر، نزديك تر.
حوا رقصيد.
آدم همه چشم شد.
پس آن گاه خرامان نزد آدم نشست
و سر بر شانه اش نهاد.
شعله در آدم زبانه كشيد
.آدم، آدم شد
و اين روز ششم بود